محل تبلیغات شما



سى و چند سال پيش بود. وقتى خبر آوردند كه مجروح شده و بيمارستان است با سماجت از بقيه خواستم من را همراه خود ببرند عيادت. مى خواستم مثل هميشه لبم را از ميان انبوه ريش هاى توپى اش رد كنم و برسانمش به پوستى كه بوى گل محمدى مى داد. بوسه اى چنان شگرف كه سى و چند سال در خاطر بماند! اسم بيمارستان يادم نيست. شايد بيمارستان چمران بود، شايد. آن وقت ها هنوز به سنى نرسيده بودم كه اسم ها اهميت داشته باشند! نگهبان نمى گذاشت بچه ها بالا بروند و بچه ها يا قايم مى شدند زير
يادداشتى درباره ى بيدارى كوتاه در دوره نمايشگاه كتاب نوشتم كه با كمى تغيير و اصلاح در صفحه رويداد رومه شهروند امروز به چاپ رسيده است. متن اصلى يادداشت: نمايشگاه كتاب همه ساله فرصت مغتنمى است تا مقوله ى كتاب و كتابخوانى براى اندك زمانى از حاشيه به متن بيايد. و اين به ٣٥٥ روز خواب زمستانى مى ماند كه تنها ١٠ روز بيدارى به همراه دارد. بيدارىِ كوتاه و رقت انگيزى كه خوراك خوبى مى شود براى رسانه هايى كه دنبال پر كردن برنامه هايى هستند كه سازندگانشان به خيال

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دوربین مدار بسته